عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

به بهانه بزرگداشت حافظ

به مناسبت روز بزرگداشت حافظ تفالی به دیوان او زدم غزل زیر آمد:

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز

در یکی از پستهای قبلی در باره حافظ مطالبی را گفته ایم. به نظر بنده غزل یکی از اختصاصات جناب حافظ است. کسی در این موضوع با او شریک نیست کما اینکه مثنوی به مولانا داده شده است. بی شک تا کنون کسی  نتوانسته به زیبایی و عرفان اشعار حافظ، غزل بگوید. کما اینکه خودش گفته:

گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب

سالها بندگی صاحب دیوان کردم

در همین غزل مطلع بحث نیز در بیت آخر به این موضوع اشاره دارد که این به عنایت الهی است. این بحث ثابت است که اولیای الهی اختصاصاتی دارند که دیگران در آن شریک نیستند.

در این غزل جناب حافظ به غنای معشوق اشاره دارد و اینکه عاشق از معشوق بی نیاز نیست. اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنیست... حسن معشوق که ظهورش در ولی مطلق است از عشق خلق بی نیاز است ولی ما به او نیازمندیم. من آن نیم که از این عشق بازی آیم باز. عشق حاصل حسن و زیبایی معشوق است و عاشق لاجرم به زیبایی معشوق توجه دارد خواه آن زیبایی و حسن ظاهری باشد و خواه معنوی و باطنی مثل علم و رحمت و لطف. اگرچه معشوق بی نیاز از عاشق است ولی عاشق را دوست دارد. بلکه عشق عاشق، ظهور عشق معشوق به اوست.

ظهور تو به من است و وجود من از تو

ولست تظهر لولای لم اکن لولاک

به قول حافظ: سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد