عرفان

عرفان

عرفان اسلامی
عرفان

عرفان

عرفان اسلامی

خِرّیت ولایت

چند روزی از ارتحال ولی کامل مکمل سید بزرگوار حاج آقا نجفی رضوان الله تعالی علیه می گذرد و جان دوستان و مریدان در غم او در سوز و گداز است. بنده حقیر که 30 سال افتخار آشنایی با ایشان را داشتم، بدون اغراق ولیی به بزرگی ایشان ندیدم. در برخی مباحث قبلی به مقامات اولیاء اشاره نموده ایم و گفته ایم که بالاترین مرتبه در ولایت مقام کاملان مکمل است که اسفار اربعه عرفانی را طی نموده اند. یعنی پس از فنای در حق تعالی به امر حق به سوی خلق رجوع می نمایند و با علم الهی و قدرت حقانی به هدایت خلق می پردازند که ایشان را کامل مکمل می نامند یعنی کسی که به کمال یعنی توحید رسیده و سپس برای تکمیل نفوس به خلق رجوع می کند.

بی شک ایشان در معرفی ولایت اهل بیت عصمت علیهم السلام و ادب ولایی سرآمد دوران ها بود. اسراری که از اهل بیت می دانست با خود به عالم غیب برد و ما محجوبان و خاکیان از آن محروم شدیم. علم و کشف ایشان در باره ولایت به حدی بود که علاوه بر اهل بیت، به اصحاب و محبین در طول تاریخ علم داشت و از احوال باطنی و قلبی ایشان با خبر بود. همه چیز را در عالم با ولایت تفسیر می کردحتی روایاتی در باب حیوانات و اشیاء نیز می فرمود که چگونه ولایت را پذیرفته یا نپذیرفته اند و یا در ولایت پذیری ضعف داشته اند. حق هم همین است که عالم وجود با ولایت تکوینی و تشریعی پیوند خورده است. اگر عقیق و درّ که سنگی بیش نیستند، دارای ارج و ارزش هستند به علت این است که ظهور ولایت در آنها بیش از بقیه جمادات است.  همینطور در ملائکه و جن، کسی که در باب ولایت تعلل نموده مطرود دستگاه الهی است و آنکه ولایت را پذیرفته مقرب گشته است. ابلیس که جن یا ملک بود چون به مصنوع یدالله سجده نکرد مطرود و ملعون گشت ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی. یدالله امیر المومنین است و ساخته او که آدم بود ظهور در ولایت داشت و ابلیس به او سجده نکرد لذا ملعون گشت. حتی در انبیاء و اولیای الهی هرگاه که لغزشی در باب ولایت اهل بیت داشتند دچار غضب و بلای الهی می شدند. سید عزیز ما، چنان به لغزشهای ایشان احاطه داشت که انسان حیران می ماند. از آدم ابوالبشر گرفته تا برخی انبیای دیگر که به بلایایی مبتلا گشتند. حتی برخی اصحاب خاص ائمه علیهم السلام که دچار لغزشهایی در ولایت شده بودند، با جزئیات بیان می نمود و می فرمود ابوذر و یا سلمان که به تبعید و یا تومور در گلو مبتلا شدند به علت یک لغزش در ولایت بود. و یا علت نابینایی عقیل این بود که وی در کودکی زمانی که چشم درد داشت و مادرش داروی چشم برایش می ریخت وی امتناع می کرد و می گفت تا اول در چشم علی نریزی من نمی ریزم. همین بی ادبی در ولایت باعث کوری او شد.

آن بزرگ چنان در ولایت مستغرق بود که جزئیات خاصی را در این زمینه می دانست که هیچ کس به آن علم نداشت. و این علم به جزئیات منحصر به ایشان بود و اگر بخواهیم برای ایشان لقبی در نظر بگیریم باید ایشان را خریط در ولایت اهل بیت عصمت علیهم السلام بنامیم.   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد